• جایگاه علم و دانش در اسلام
• شكوفائى علوم در تمدن اسلامى
• الف) علوم غیراسلامى
-ریاضیات،-نجوم-فیزیك و مكانیك-طب –کیمیا-فلسفه-منطق
-تاریخ وتاریخ نگاری –جغرافیا –ادبیات عرب–ادبیات فارسی
• ب) علوم اسلامى
-قرائت-تفسیر-حدیث-فقه-اصول-کلام
• ج) هنر در تمدن اسلامى
• جایگاه علم و دانش در اسلام
اگر آنچه در آیات و اخبار درباره فضیلت علم و دانش و معرفت آمده را بدون هیچ تفسیر و توضیحى كنار هم قرار دهیم؛ كتاب یا كتابهاى بزرگى بهوجود خواهد آمد و اگر این اندازه اولیاى اسلام بر فضیلت دانش و دانشاندوزى تأكید نكرده بودند، هرگز تمدن اسلامى بدین پایه از عظمت نمىرسید.
اصل كلمه علم، بجز مشتقات آن، حدود هشتاد بار در قرآن كریم در مواضع مختلف به كار رفته است و اگرچه كلمه عقل در قرآن نیامده، تركیب اولىالالباب را كه به معناى خردمندان است مىتوان در قرآن یافت. همچنین واژگانى چون حكمت، برهان، فكر و فقه بارها در قرآن به كار رفتهاند. خداوند مؤمنان را از اینكه بر اساس تقلید كوركورانه به او ایمان آورند نهى فرموده و حتى در یكى از آیات (روم، 56) علم و ایمان را در كنار هم قرار داده است. افزون بر این، به كلیات اكتفا نشده و در زمینه دانشاندوزى، آیات بسیارى وجود دارند. از جمله آل عمران، آیه 190؛ انعام، آیه 97، یونس، آیه 5. حتى در آن دسته از آیات قرآن كریم كه به نقل سرگذشتها اختصاص دارد و هدف آن عبرتآموزى است، مىتوان آشكارا موضوعات تاریخى و تشویق به تاریخنگارى و مشاهده آثار تاریخى و روحیه واقع نگرى را دید (انعام، 11).
در احادیث مأثور از اقوال حضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام نیز موارد بسیارى در تجلیل از علم و فضیلت علما یافت مىشود. این تأكید پیامبر اسلام كه دانش آموختن بر هر زن و مرد مسلمان واجب و فریضه است، یا ساعتى اندیشیدن از عبادت یك ساله نیكوتر است؛ نمونههایى از تأكید بر دانشاندوزى در اسلام است. در دوره حیات ائمه، بهویژه از دوره امام جعفر صادقعلیه السلام كه دانش و دانشآموزى رونق تمام داشت، آن حضرت یاران خویش را به دانشاندوزى تشویق مىفرمودند. اینكه در روز قیامت قلم دانشمندان بر خون شهیدان سنگینى خواهد كرد، نمونهاى از این تشویقهاست. البته باید این نكته را نیز در نظر گرفت كه دانشآموزى در اسلام شرایطى دارد؛ اسلام میان علم و اخلاق فاصلهاى نمىبیند و همواره بر پیوستگى این دو تأكید ورزیده است. در اسلام، دانشمند صاحب مسئولیت است و دانشمند بىاخلاق جز به گمراهى هدایت نمىكند. این موضوع خود از امتیازهاى اسلام است كه در زمینه آموزش و پرورش مكتبى خاص دارد.(1)
انتقال علوم و جذب دانشمندان به جهان اسلام: منبع اصلى علوم عقلى كه به جهان اسلام راه یافت یونان و محفل علمى آن بود، اگرچه بیشتر علوم بصورت غیرمستقیم و با ترجمه آنها به زبانهاى سریانى و لاتینى، مأخوذ از یونانى، به دست مسلمانان رسید. بخش دیگر علوم یونانى نیز از اسكندریه (در مصر) و مركز علمى آنجا یعنى مدرسه اسكندریه، به مسلمانان رسید.(2)
علومى كه مسلمانان از یونانیان فراگرفتند عبارتاند از ریاضى، نجوم، پزشكى و علوم طبیعى. آثار دانشمندان اسلامى نشان مىدهد كه مسلمانان تا چه حد از نوشتههاى بقراط، جالینوس، افلاطون، فیثاغورس و ارسطو بهره گرفتند. این نكته نیز مهم است كه اولین برخورد و آشنایى در این زمینه نه از راه ترجمه آثار یونانى، بلكه از طریق پزشكان انجام گرفت؛ پزشكانى كه در زمان فتوح در سرزمینهاى یونانى مىزیستند. با انتخاب دمشق بهپایتختىِ خلافت، تماس با دانشمندان یونانى بهمراتب آسانتر شد. بخشى از علوم هم از هند به جهان اسلام راه یافت. در اوایل دوره عباسى، این ارتباط علمى برقرار شد و ترجمههایى از متون هندى در پزشكى و نجوم و جز آن صورت گرفت. در سال 154 ق نیز، چند دانشمند هندى كه در میان آنها اخترشناسى برجسته نیز حضور داشت نزد منصور خلیفه عباسى آمدند. منصور از این اخترشناس خواست مختصرى از این علوم را به دانشمندان دربارش آموزش دهد. به این طریق، دانستههاى هندى بهصورت وسیعى وارد حوزه علوم اسلامى گردید.
• شكوفائى علوم در تمدن اسلامى
الف) علوم غیراسلامى
• ریاضیات
در جریان نهضت ترجمه، آثار بسیارى از ریاضىدانان یونانى به عربى برگردانده شد و به سرعت ریاضىدانان اسلامى از سطوح دانستههاى ریاضىدانان یونان گذشتند، بر آثار آنان شرحهاى بسیارى نوشتند و بسیارى از دانستههاى آنان را توسعه بخشیدند. به طور كلى دستاوردهاى ریاضىدانان اسلامى را در شاخههاى گوناگون دانش ریاضیات چنین مىتوان عنوان كرد: اصلاح دستگاه عددنویسى هندى با تكمیل حساب دستگاه اعشارى آن، ازجمله ابداع كسرهاى اعشارى؛ بهوجود آوردن مفاهیم جدید در تئورى اعداد؛ بهوجودآوردن علم جبر؛ كشفیات مهم و جدید در دانش مثلثات و نیز علم كرهها و ابداع روشهاى گوناگون براى یافتن پاسخهاى عددى معادلات درجه دو و سه.
• نجوم
در زمینه نجوم اسلامى، دانستههاى دانشمندان اسلامى از ترجمه آثار نجومى یونانى و بهویژه نوشتههاى بطلمیوس آغاز شد و با نوشتن شرحهایى بر نوشتههاى او ادامه یافت. بهدنبال آن، ایرادهایى بر نوشتههاى بطلمیوس گرفته شد و به طرح نظریههاى نجومى خلاف نظر بطلمیوس انجامید. این نظریههاى دانشمندان اسلامى به نظریههاى پیشكوپرنیكى مشهور شدهاند، زیرا سدهها پیش از طرح ایرادهاى دانشمند لهستانى، كوپرنیك بر تئورى نجومى بطلمیوس وضع شدند.
• فیزیك و مكانیك
دانش مكانیك نزد مسلمانان علم الحِیَل خوانده مىشد. علم حِیَل، دانش یا شناخت ابزارهاى شگردساز در اصطلاح پیشینیان بود كه بر اساس آن، معرّف آشنایى با انواع وسایلى بود كه هر یك كارى انجام مىدادند.
هر چند برخى از اندیشههایى كه در كتابهاى مربوط به حیل آمده است در خاور دور و ایران ریشه دارد، بهیقین مهندسى اسلامى را مىتوان دنباله سنت خاورمیانه و مدیترانه دانست. مصریان و رومیان در مكانیك پیشرفتهاى فراوانى كرده بودند، اما سهم یونانیان از همه بیشتر بود. در دوره خلفاى بزرگ عباسى در بغداد، بسیارى از آثار یونانى و گاهى سریانى به عربى ترجمه شد كه ازجمله كتاب پنوماتیك نوشته فیلون بیزانسى (بوزنطى) و مكانیك نوشته هرون اسكندرانى و رسالهاى از ارشمیدس درباره ساعتهاى آبى را مىتوان نام برد.
• طب
علم طب از نخستین دانشهایى است كه بین مسلمانان رواج یافت. اهمیت این علم به حدى بود كه علم ابدان در ردیف علم ادیان شمرده مىشد. نكتهاى كه بهویژه بهعنوان مهمترین عامل در بررسى دانش پزشكى در حوزه تمدن اسلام باید بدان توجه شود، خاصیت بومى شدن زودهنگام پزشكى در اسلام است. شكى نیست كه كلىترین دانستههاى نظرى پزشكى بهویژه از راه ترجمه آثار دانشمندان یونانى و از همه مهمتر بقراط و جالینوس به دست مسلمانان رسید. اما بسیارى از مسائلى كه پزشكان مسلمان در خصوص بیماران خود با آن روبهرو بودند، به سرزمینهاى اسلامى و شرایط خاص آن اختصاص داشت كه در نوشتههاى یونانى از آن ذكرى به میان نیامده بود. بدیهى است كه به صرف عدم ذكر این موارد در آثار پیشینیان، پزشكان اسلامى نمىتوانستند به آنها بىاعتنا باشند. بنابراین، رویكردى ویژه درباره این موارد پدید آمد.
• كیمیا
مقوله كیمیاگرى برآیند علم و فن و جادو بود كه تدریجاً شكل اولیه شیمى را به خود گرفت. موضوع كیمیاگرى، تبدیل مواد در حضور عاملى روحانى بود كه غالباً حجر الفلاسفه نامیده مىشد. كیمیا یكى از انواع علوم مخفى بود كه اصطلاحاً به آنها كُلّهُ سرّ برگرفته از حرف اول نام پنج علم كیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا گفته مىشد. در كیمیا، از مادّهاى بحث مىشد كه با به كار بردن آن تبدیل فلزات پست چون آهن و مس به زر و سیم ممكن مىشد. آن ماده را كیمیاگران اكسیر مىنامیدند. در كیمیاى اسلامى كه به سرعت پس از ظهور اسلام در سده نخست هجرى، پیدا شد و سنتى پیوسته تا زمان حال دارد، متون فراوانى در دست است كه در دوازده سده گذشته نوشته شده و از همه مراحل این صنعت بحث مىكند.
مهمترین این مجموعه از آنِ جابربن حیّان است كه نه تنها در جهان اسلام، بلكه در مغرب زمین نیز بزرگترین حجت در كیمیا بهشمار مىرود. با ظهور جابر، كیمیا در نزد مسلمانان از صورت «صنعت زر خرافى» بهصورت «دانش تجربى آزمایشگاهى» درآمده است. جابر به تقطیر مایعات خالص مانند آب و شیره و روغن و خون، و مانند آن مىپرداخت و چنین مىپنداشت كه هر بار كه آب را تقطیر مىكند، مادهاى تازه بر ماده خالص پیشین افزوده مىشود، تا عدد این تقطیر به هفتصد برسد. به نظر او دست یافتن به اكسیر از طریق جوشاندن و تقطیر طلا در مراحل خلوص گوناگون تا هزار بار مقدور بود.
• فلسفه
در جهان اسلام، ابویوسف یعقوببن اسحاق كِندى (185-260 ق) اولین فیلسوف مسلمان به شمار مىآید. او نخستین كسى بود كه به پژوهش و مطالعه در علم و فلسفه پرداخت و از این رو، او را فیلسوف العرب نامیدهاند.
كوفه در سده دوم و سوم هجرى كانون مطالعات علوم عقلى بود و كندى در چنین فضایى به تحصیل پرداخت و علم و فلسفه را فرا گرفت، یونانى و سریانى آموخت و آثارى ارزشمند به عربى ترجمه كرد. آثار كندى كه در حدود 270 اثر برشمرده شده است، به هفده دسته تقسیم مىشود، ازجمله فلسفیات، منطقیات، حسابیّات، كریّات، موسیقیات، نجومیات و هندسیات. كندى نخستین كسى بود كه بین دین و فلسفه آشتى ایجاد كرد و مسیر را براى فارابى، ابنسینا و ابنرشد هموار ساخت.
• منطق
مسلمانان طى سدههاى نخستین اسلامى راه و روش منطقى خاص خود را داشتند. این روش منطقى را آشكارا مىتوان در علم كلام و اصول فقه دریافت. در این نوع منطق، مسلمانان با آن كه از منطق ارسطویى الهام مىگرفتند امّا به ندرت تحت تأثیر آن بودند. بطور مشخّص علم اصول فقه، منطق فقها بهشمار مىآمد كه برساخته مسلمانان بود و متكلمان نیز تا سده پنجم كمتر از منطق ارسطویى استفاده مىكردند و روش منطقى خاص خود را داشتند. براىنخستین بار در جهان اسلام ابنمقفع دانشمند ایرانى، به ترجمه عربى مقولات و عبارات و قیاس مبادرت ورزید و مترجمان دیگر هم رسائل منطقى را ترجمه كردند. كندى، فارابى، ابنسینا، بهمنیار بن مرزبان و حكیم لوكَرى در این زمینه فعالیت كردند. ولى بوعلى سینا با اینكه در كتاب شِفا استخوانبندى منطق ارسطو را دست نزد و به طور كامل آن را شرح داد، در كتابهاى دیگر خود در این روش منطقى (روش ارسطو) دخل و تصرف بسیار كرد. او در دیباچه كتاب منطقالمشرقین تأكید كرده كه همچنان بر سنت مشائیان وفادار مانده است. خواجه نصیرالدین طوسى نیز در منطق بررسى بسیار كرد و كتابهاى متعددى از جمله اساسالاقتباس، شرح منطق اشارات، تعدیلالمعیار، التجرید فى المنطق در این زمینه نگاشت. او منطق را هم علم و هم ابزار مىدانست، علم شناخت معانى و كیفیت آنها و كلید ادراك و فهم دیگر علوم تلقى كرده است.
• تاریخ و تاریخنگارى
فرهنگ عرب جاهلى اساساً شفاهى بود و بر همین منوال نیز از نسلى به نسل دیگر منتقل مىشد. تا پیش از ظهور اسلام و تأكید آموزههاى قرآنى بر عبرتگرفتن از سرگذشت اقوام پیشین، اعراب جاهلى درك درستى از پیوستگى زمان به منزله مفهومى تمدنى نداشتند. اما مهمترین مایه ترغیب مسلمانان به تاریخنگارى و تاریخآموزى همانا آموزههاى قرآن و حدیث بود. بنابراین ابتداى پیدایش دانش تاریخ و تاریخنگارى را نزد اعراب باید از همان ابتداى ظهور اسلام دانست.
مسلمانان در مطالعات تاریخى خود، با تأثیر از آموزههاى قرآن و حدیث، نخست به موضوع سیره و مغازى پیامبرپرداختند و پس از آن متوجه دیگر موضوعاتِ تاریخنگارى شدند. از نخستین مورخان مسلمان باید از ابومِخْنَف (م 157 ق) نام برد. او مؤلف تاریخهاى تكموضوعى متعددى است كه بخشهایى از آن در تاریخ طبرى آمده است. ابناسحاق (م 150 ق) نیز نخستین كسى است كه به نگارش سیره نبوى دست زد.(3) كتاب او، جز بخشهایى كه در تاریخ طبرى نقل شده، مستقیماً به دست ما نرسیده، اما همه آن در سیره ابنهشام آمده است. واقدى (م 209 ق) كتابى معروف به نام المغازى درباره جنگهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نوشته است. ابنسعد، شاگرد واقدى، نیز كتاب الطبقات را مشتمل بر شرح احوال پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم، صحابه و تابعین نوشت. در سده سوم، بلاذرى (م 279 ق) دو اثر پرارزش تاریخى به نامهاى فتوحالبلدان و انسابالاشراف از خود بهجاى گذاشت. در نیمه دوم همین سده طبرى (م 310 ق)، بزرگترین مورخ این دوره، كتاب عظیم تاریخ الامم و الرسل و الملوك را نگاشت.
در سده پنجم، چند مورخ بزرگ وجود داشتند: ابنمسكویه مؤلف تجارب الامم، عُتبى مؤلف تاریخ یمینى كه آن را براى سلسله غزنوى نگاشت و خطیب بغدادى مؤلف تاریخ بغداد در سده ششم، اسامة بن منقذ (م 584 ق) الاعتبار را كه به نوعى شرح حال به شمار مىرود نوشت و عمادالدین اصفهانى (م 589 ق) نصرةالفتره در تاریخ سلجوقیان را نوشت.
در سده هفتم، با مورخان بزرگى روبهرو هستیم: ابناثیر (م 632 ق) كه از مشهورترین مورخان عرب زبان است و كتابهاى الكامل فى التاریخ و اسد الغابة را نگاشت. دیگر مورخ بزرگ این سده ابنخلكان است كه رساله مهم وفیاتالاعیان را نگاشت كه فهرستگونهاى از تذكره رجال و تاریخ ادب است.
در سده هشتم، ابن ابى زرع (م 727 ق) كتاب مهم خود روض القرطاس را در تاریخ مغرب و ابوالفدا كتاب المختصر فى اخبار البشر را تألیف كرد. در سده نهم، تقىالدین فاسى تاریخ مكه را نوشت. در همین سده، مقریزى مهمترین اثر خود الخطط و الآثار را درباره تاریخ و جغرافى مصر نگاشت. در سده یازدهم نیز مقَرّى كتاب نَفح الطیب را در تاریخ اسپانیا به نگارش درآورد.(4)
یكى دیگر از مباحثى كه باید در جریان بررسى تاریخنگارى در دوره اسلامى بدان توجه شود این است كه مورخان به لحاظ رونق تاریخنگارى از سبك و سیاق متنوعى در تألیف كتب پیروى مىكردند. از اینرو آثار تاریخى آنان را به چند دسته مىتوان تقسیم كرد كه عبارتاند از:
الف) تاریخنگاری خبر
ب) وقایع نگارى؛
ج) ذیلنویسى و مختصرنویسى؛
د) تاریخنگارى عمومى؛
ه ) تاریخنگارى بر اساس نسبشناسى؛
و) تاریخنگارى به سیاق طبقات؛
ز) سرگذشتنامهها؛
ح) سدهنامهها؛
ط) تاریخنگارى محلى؛
ى) تاریخنگارى دودمانى؛